محل تبلیغات شما



توراچه بنامم خوب است ؟

دلم میخواهد فریاد بزنم وتوصیفت کنم شاید رهگذری نام این حس رادانست

من ازمرزهای عشق وعاشقی گذشته ام درخم وپیچ این جاده جدید نفسی تازه میکنم وازجابرمیخیزم و دوباره مسیرراپیش میگیرم

شاید رهگذر دانست که وقتی خم به ابرووانت می افتد ومسئله ای دلت رامیرنجاند گویی گلیم بخت مرا با باسیاه بافتند ومدام دلم باخودم قهرمیکند

شاید او دانست این حس چیست ؟

من حس میکنم یکی شدن است یکی شدن است که وقتی ناراحت میشوی قلبم طاقتش طاق میشود ونفس هایم به شماره می افتد

یکی شدن است که به هیچ دستی محتاج نیستم چون مردی چون تورا درکنارم دارم مردی که ازتکیه کردن به او لذت میبرم بس که لذت بخش تکیه گاهی ست بس که قدرتمند است

همین رابدان من در چون تویی خلاصه میشوم که باداشتنت ازتمام مخلوقات جهان بی نیازم

خدایا تمام تمام این دنیا وادم ها ومخلوقاتت ازان تو وادمیان دیگر برای من یک اوبماند کافی است.

 


مردخوب ومهربانم این را باتمام وجودم تقدیم وجود پرمهرت میکنم 

تو اگربخواهی تمامیه نشدنی های جهان را تسخیرخودت میکنی

تواگربخواهی هیچ قانونی هیچ زبانی نتوانستن راترجمه نمیکند

کافی است توبخواهی همه چیزدر دستان مردانه تونهفته است زندگی جانم

غم سراغ دلت رابگیرد نابود میشوم پس ردشان کن همه افکارمنفی .

همه خستگی هارا .

همه درد وسختی هارا .

همه مشکلات را راهیشان کن. 

درسفرعشق قرارنبود اینقدر سهم تو دراین سفر دردوغصه شود

اصلا کاری کن

همه اش را بگذار وسط باهم تقسیم کنیم

دردی هست باهم بکشیم

گریه ای هست باهم بکنیم

زجری هست باهم پرونده اش رابپیچینم

اخرش میچسبد که همه این دردها تمام میشود

وحالمان همزمان باهم خوب میشود

ودراغوشت دوباره جان میگیرم وعاشق ترت میشوم


سرم که به شانه ات برسد تمام است 

همه ی دردها.همه ی اشک ها…

آسمان رنگش را مدیون چشمان توست

من…این ارامش را مدیون تو هستم

اسمان برایم سقف نمیشود؟؟!

نشود!!!

زمین زیر پایم استوار نیست؟؟!

نباشد!!!

این ها به چه کارم می ایند؟!

سرم که روی شانه ات باشد هیچ چیز نمیخواهم

نه از زمین نه از زمان شانه ات بس است!


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حکمت کهن